این وبلاگ منتقل شد به آدرس: blog.lemonasion.com
زنده ام هنوز…
20 ژوئن, 2010یه مدتی بعد از بسته شدن این وبلاگ توسط دوستان عزیز، حس خوبی نداشتم. اما با این همه ی این حرف ها، می خوام باز هم ادامه بدم. با همین آدرس بسته شده. به خصوص که می بینم امروز بسته شدن وبلاگ یه چیز کاملاً عادیه. وقتی کل وردپرس بسته است٬ و حتی پرشین بلاگ و بلاگفا بسته هستند…
فعلاً همین.
روحش شاد…
20 دسامبر, 2009…عالم و متفكر و فقیه بزرگواری رخ در نقاب خاك كشید كه در عرصه علم و عمل همه عمر پر بركت خود را در مسیری كه رضایت خداوند را در آن می دانست مصروف كرد و برای خدا و خدمت به بندگان او و دفاع از میهن و مردم؛ رنجها؛ دربدریها و زندانها و شكنجهها را با سینهای گشاده تحمل كرد و عزیزترین سرمایهاش یعنی فرزند عزیز و مجاهدش حجهالاسلام والمسلمین محمد منتظری را نیز تقدیم انقلاب و راه خدا كرد…
بخشی از پیام تسلیت سید محمد خاتمی
زمانی برای اثبات یک اصل مهم: از خشونت و ترور حمایت نمیکنیم
19 اکتبر, 2009“خیر” تنها پرهیز از خطا نیست، بلکه میل نکردن به خطا هم هست (دموکریت)
قصدم نوشتن در مورد حادثهی تروریستی شرق کشور نیست. قصدم نوشتن در مورد قضاوتهاست. قضاوتهای ما که در مورد هر حادثهای نظری داریم و برخی را خیر و برخی را شر میدانیم. انسانها از همین قضاوتها ساخته شدهاند. همین قضاوتها در مورد فلان حادثه است که یک نفر را مثلاً به حامی دروغ، تقلب و سرکوب و نفر دیگر را به حامی حقوق شهروندی تبدیل میکند. اینکه کسی طرفدار کشتار است یا نه از روی همین قضاوتها و در چنین سکوهایی باید سنجیده شود. چه بسا افرادی که داعیهی حقوق زندانیان فلان کشور را دارند ولی وقتی خودشان در جایگاه آن نگهبان یا بازجو قرار میگیرند بهتر نمیکنند.
حادثهی تروریستی شرق کشور یکی از همین سکوهاست. سکویی برای سنجش اینکه رابطهی ما با خشونت و ترور چگونه است. هیچ دادگاهی در کار نیست. باید به خودمان ثابت کنیم که ما از آن دسته افرادی نیستیم که به نفع خود جنایت و کشتار را توجیه میکنند. باید ثابت کنیم که از ترور و خونریزی بیزاریم؛ حتی اگر قربانیِ ترور دشمن من باشد. باید ثابت کنیم که ما بمبگذار نیستیم. مهم همین قضاوتهاست. مهم این است که آیا میتوانیم خود را برای بمبگذاری و کشتار توجیه کنیم یا نه؟ مهم همین میل به خطاست.
توصیه میکنم همهی دوستانی که خود را مدافع صلح و مخالف کشتار میدانند در این مورد موضعگیری کنند. مهم وبلاگ نیست. حداقل به خودمان نشان دهیم که در هر جایگاه و موقعیتی حاضر نیستیم در مورد کشتار و ترور توجیه شویم و سکوت کنیم.
کمی مرتبط:
دعوت: در مورد هم آوا نشدن با خشونت بنویسیم!……………………آرش کمانگیر
همیشه نانی برای تنور هست………………………………………………محمد معینی
موسیقی: The Sad Song of the Wind
10 اکتبر, 2009بعضی از آهنگها هستند که با چیزی در اعماق وجود آدم سر و کار دارن. اصولاً چنین آهنگهایی رو باید دوست داشت. چه غمگین باشن، چه شاد، چه هر چیز دیگه. این آهنگ از اون آهنگهاست. میشه بارها و بارها بهش گوش داد و هربار احساس کرد , لذت برد. این قطعه همونطور که از اسمش هم پیداست خیلی غمگینه. نگین نگفتی.
نود درصد زمان این قطعهی نسبتاً کوتاه رو سولوی یک گیتار کلاسیک تشکیل میده که صداش به دل میشینه. سولوی پیچیدهای نیست اما زیباست. تموم شدن آهنگ خیلی تدریجیه. در واقع قصهای که داره تعریف میشه، اون غمی که توی آهنگه، تموم نمیشه. این ماییم که کم کم با تأثیری که ازش گرفتیم ازش دور میشیم.
The Sad Song of the Wind
By: Empyrium
Download – 2:65
به کودکان گوش کنیم
8 اکتبر, 2009این چه خوششانسی عجیبی است برای هر کودک، که تمام انسانهای قبل از خودش -پیشکسوتها!- همه روزی کودک بودهاند. این یعنی اینکه تمام آدمهای دنیا باید بدانند که این کودک چه احساسی، چه نیازهایی و چه دیدی به دنیا دارد. این یعنی این که آدمها باید بدانند که هر کودک نیاز به بازی کردن، محبت و توجه و شاید گوش شنوایی برای حرفهایش دارد.
اگر کودکی نزدیکم بود حتماً امروز هر چه میگفت گوش میکردم. گرچه این اواخر هیچ حوصلهی حمیدرضا را نداشتم. اما الان که فکر میکنم، شاید بیانصاف بودم که وقتی با آن نگاه کودکانه برای وراجی پیش من میآمد به حرفش زیاد گوش نمیدادم. شاید از یاد برده بودم که خودم هم در کودکی دوست داشتم کسی به حرفهای من گوش کند. به حرفهای من. به حرفهای جالب من دربارهی قطعات لگو و ماشین اسباببازیام. نه به مزخرفات آدمبزرگها. شاید فراموش کرده بودم که چطور شاد میشدم وقتی من هم حرف میزدم وسط آن شلوغیهای بزرگانه. من فراموش کرده بودم.
امروز، 16م ماه مهر، روز جهانی کودک است. با این شعار: به کودکان گوش کنیم. این شعار برای ماست. ما آدم بزرگهایی که همه روزی کودک بودهایم. به جای من، که امروز هیچ کودکی نخواهم دید،هر کودکی دیدید به حرفش گوش کنید.
پ.ن1: امروز سر راه کودکی رو دیدم که مادرش با عصبانیت لباسش رو می تکوند و میگفت: خیلی بچهی بینظمی هستی. و بر چهرهی کودک لبخند پررنگ و کودکانهای از رضایت نشسته بود…
پ.ن2: گرچه کار جلفی باشه. اما این پست رو تقدیم میکنم به سه کودکی که میشناسم: حمیدرضا، باران و رضا.
لینکهای مرتبط:
شعار روز جهانی کودک سال 2009: به کودکان گوش کنیم………..حسین نوروزی
به کودکان گوش کنیم؛ بشناسید مرا پیش از آنکه قضاوت کنید مرا…چهار ستاره مانده به صبح
برای آزادی سعید حجاریان
1 اکتبر, 2009
سعید حجاریان آزاد شد. بماند که اصلاً سعید حجاریان همیشه آزاد بوده. سعید حجاریان تفکره. جسم نیست. حجاریان این جسم گلوله خورده نیست که بشه زندانیش کرد. اما حالا وقت شعار نیست. حجاریان، این مرد دربند، آزاد شد.
همیشه افتخار میکردم که با سعید حجاریان توی یه خط هستم. البته اون کجا و من کجا. ولی حالا اسمش هر چی که هست. من و اون توی یک جبهه هستیم. مطمئنم خیلیها هستند که غصه میخورند که چرا کسی مثل سعید حجاریان رو توی جبههی خودشون ندارن. به خصوص این روزها که دیگه همه حجاریان رو میشناسن و محبوبیتش شاید از همیشه بیشتره.
حجاریان همون کسیه که هیچوقت مقام بالایی در سیاست نداشت. اما دو بار ترور شد{+}. یک بار توسط مجاهدین خلق در سال 60، و یک بار توسط سعید عسگر در سال 78. سعید حجاریان یک بار هم بازداشت شد. بلافاصله بعد از انتخابات 88، قبل از اینکه حتی اظهار نظری کرده باشه دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. هیچ جسمی برای گروههای سیاسی این همه وحشتناک نیست! حجاریان اندیشهست. و اندیشهست که این همه دشمن داره.
چهارشنبه، بزرگترین تئورسین سیاسی ایران و جانباز اصلاحات آزاد شد.
پ.ن: به امید آزادی شهابالدین طباطبایی، نفر سمت چپ عکس.
تنهاترین ملت دنیا
24 سپتامبر, 2009سران بسیاری از کشورهای جهان در هنگام سخنرانی محمود احمدینژاد در سازمان ملل جلسه را ترک کردند.
دلیل:
برخورد با معترضین در ایران؟ نه.
وضعیت مشکوک انتخابات در ایران؟ نه.
سهراب اعرابی؟ نه.
…؟ نه.
…؟ نه.
…؟نه.
به دلیل انکار هولوکاست.
پ.ن: متن سخرانی احمدی نژاد هم اینجاست اگر مایل بودید.
پ.ن2: دلیل ترک جلسه توسط نماینده کانادا هم اینجاست.
کپی برابر اصل
2 سپتامبر, 2009من تا حالا فقط یکی از فیلمهای کیارستمی رو تونستم توی سینما ببینم. که البته اون موقع اونقدر سنم کم بود که از دیدن فیلمی دربارهی مردی که به دنبال خودکشی بود، هیچ لذتی نبردم. این روزها یکی از چیزهایی که خیلی دلم میخواد، دیدن یکی از فیلمهای جدید کیارستمی در سینماست. در عوض وقتی به صفحهی کیارستمی در IMDB سر میزنیم لیستی از فیلمهای کیارستمی رو میبینیم که قبلاً هیچ جا نشونی ازشون ندیدیم. اسمهای وسوسهانگیز فیلمهایی از بزرگترین کارگردان ایرانی که هرگز در ایران اکران نشدهاند: باد مارا خواهد برد، 10، کجاست جای رسیدن؟ ، و بالاترین اسم لیست : «کپی برابر اصل»

عباس کیارستمی
کپی برابر اصل آخرین ساختهی عباس کیارستمی، با بازی ژولیت بینوش هست که مراحل پایانی ساخت رو پشت سر میذاره. و جالب اینکه جمال شورجه، از همین الان اعلام کرده که این فیلم در ایران مجوز اکران نخواهد داشت، و حتی اکران خصوصی این فیلم هم غیرقانونی خواهد بود. در نتیجه مثل همهی این سالها، مخاطب ایرانی از این فیلم هم بیبهره خواهد بود. این که چه چیز باعث میشه که ایرانیها چند سال از دیدن فیلمهای کیارستمی بیبهره بمونن جای بحث داره. مخاطب ایرانی برای فیلمهایی مثل «اخراجیهای 1 و 2 » و «چارچنگولی» و «امشب شب مهتابه» به سینما میره، و فیلمهای کیارستمی اونقدر برای ایرانیها غریبه شده که حتی اسمشون هم برامون آشنا نیست.
ژولیت بینوش در مصاحبه با نشریهی رویش دربارهی کیارستمی میگه:
دراين که عباس يک آدم استثنایی است که اصلا شکی نيست. به نظرم مردم ايران بايد بدانندکه یکی از بزرگترين فيلمسازان دنيا را دارند.
راستش ما هم این رو میدونیم. اما چه میشه کرد؟ تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که صبر کنیم تا فیلم ساخته بشه و به زحمت بگردیم دنبال یه نسخهی کپی غیر مجاز. یک کپی برابر اصل.
پ.ن: درسته که این اواخر فیلمهایی مثل «آواز گنجشکها» و «دربارهی الی» واقعاً امیدوارمون کردن، ولی باز هم نمیتونیم چشممون رو روی وضعیت اسفبار سینما ببندیم. وضعیتی که تا حد زیادی اون رو مدیون دولت نهم هستیم.
لینکهای مرتبط:
نگرانی درباره اکران فيلمهای کیارستمی